جک و هارون نمايش تازه ای از فرهاد پايار در برلين - جلال سرفرازروزنامه نگار در برلين
"کسی که شتر را از گلدسته بالا می کشد برای پايين آوردنش هم بايد فکری کند."** جک و هارون" کار تازه ای است از فرهاد پايار، کارگردان ايرانی. اين نمايش در تالار اليزابت، سالنی در يک مجتمع کليسايی در برلين، به صحنه آمده است. نمايش به زبان آلمانی است. بجز پايار، بازيگران و اغلب دست اندرکاران نمايش آلمانی زبان اند. تماشاگران نمايش نيز بيشتر آلمانی، و کمتر ايرانی هستند. فرهاد پايار در سالهای اخير می کوشد با جذب تماشاگر "غير خودی" به سهم خود تئاتر ايرانی مهاجرت را از فضای بسته بيرون بياورد. در اين چارچوب بايد بر موفقيت او مهر تاييد نهاد. داستان نمايش در يک آسايشگاه روانی در برلين می گذرد. هارون, شاعر لبنانی و جک آرمسترانگ، کارگر مکانيک آمريکايی دو شخصيت اصلی نمايش اند. هارون انسانی است ماليخوليايی که خود را در هيئت صدام حسين، رهبر سابق عراق می بيند و جک نيز تصور می کند جورج بوش، رئيس جمهور آمريکاست. هارون در برابر پرستار ضعيف است، اما هنگام تنهايی با خشن ترين اشکال قدرت نمايی می کند. جک نيز با کمی تفاوت چنين خلق و خويی دارد. او بر آن است که ترس اساس خوشبينی است. شايد به همين دليل در برابر پزشک خود را موجودی بی آزار و هنر دوست جلوه می دهد. اما در برابر حريف عرب به شديدترين خشونتها دست می زند. هر دو به اجبار در يک اتاق بستری شده اند. پيوسته با هم درگيرند. گاهی دشمن اند گاهی دوست. هر دو دچار بيماری شيزوفرنی (چند شخصيتی) هستند. ميان واقعيت و خيال زندگی می کنند. رفتارشان با فرزندها پدرسالارانه و با زنان درنده خو و حيوانی است. دو شخصيت اصلی نمايش هارون و جک با ديدی روانکاوانه بازآفرينی شده اند شخصيتهای جانبی نمايش، سعد و جينا ( فرزندان هارون و جک)، زن پرستار، دکتر رونر و شملتس يهودی (که می توان او را کره ترجمه کرد) در پيوند با شخصيتهای اصلی ساخته شده اند.
نمايش درونمايه يی اعتراضی و ضد جنگ دارد. گلوباليسم را زير سوال می برد. با استبداد مذهبی و فرهنگی در می افتد. تماشاگر را به بيزاری از خشونت، درگيری با خرافات و نيز همدلی با خواستهای انسانی و آشتی جويانه نسل نو فرا می خواند. شخصيتهای اصلی نمايش ـ چنانچه اشاره شد ـ قدرت باور، درنده خو، و متجاوز اند. اينها خصلتهای مشترک آنهاست. تنها بر سر تقسيم جهان است که با هم می جنگند و تا مرز نابودی هم پيش می روند. در اين ميان چيرگی جک بر هارون بيشتر جنبه صوری دارد. نسل دوم اما نرد عشق می بازند. با خشونت بيگانه اند. دلمشغولی های پدران را برنمی تابند و راه خود می روند. نمايش به کشتار جمعی همه شخصيتها به دست هارون و جک و خودکشی خود آنها می انجامد. تلخی چنين پايانی با يادآوری صحنه های عشق ورزی جوانها دوچندان می شود. متن نمايش نتيجه همراهی و همکاری فرهاد پايار با ياسمين خليفه، نمايشنامه نويس جوان مصری است. نويسندگان از ترجمه آثار ماکياولی، تراکل، خليل جبران، اسکار وايلد، شکسپير، شعرهای گراف سينسندورف و برخی متن های مذهبی انجيل نيز بهره گرفته اند. متن نمايش در جاهايی زيبا و جا افتاده است. در جاهايی نيز کمی فلسفی و دور از ذهن می شود. بطوری که نمی توان به درستی با آن ارتباط برقرار کرد. ديالوگها با شخصيتها و موقعيتها همخوان است.
بدينسان فرهاد پايار بار با تکيه بر رويدادی اين زمانی و مورد نگرانی همگان، نگرش ويژه خود را به نمايش می گذارد. او با نگرشی اغلب طنزآميز می کوشد تا تماشاگر را بجای غرق شدن در مسائل تراژيک به انديشيدن وادارد. شايد به همين دليل در پايان نمايش صحنه کشتار و خودکشی جمعی را تکرار می کند. تکرار تراژدی يعنی کمدی. در بروشور نمايش از جمله آمده است: "همه ساختارهای زندگی بازتابی از ساختار فلکی هستند.." در واقع چنين قلمداد می شود که صحنه بازتابی از "تئاتر بزرگ جهان" است. بر اين اساس صحنه نمايش تا آخرين حد ممکن بزرگ شده است تا بتواند "جهان بزرگ" را تداعی کند. در صحنه بزرگ بازيگر ناگزير بايد تلاش کند تا خوب ديده شود. بازی ها، بخصوص آنجا که مایه اجتماعی ـ سياسی می گيرند، بيشتر در بخش پيشين صحنه متمرکز می شوند. در انتهای صحنه اغلب آتش بس برقرار است. آرايش صحنه ساده است. دو تختخواب. يک ميز. دو صندلی و يک کمد کوچک. ديوارهای رنگ و رو رفته و نقش و نگار های ناشی از ريختن گچ فضا را طبيعی تر می نماياند. تخت خوابها نقشی تصويری دارند. متناسب با دوری يا نرديکی ذهنی و عاطفی شخصيتها با يکديگر، دريک سمت صحنه به هم نزديک و يا در دوسمت صحنه از هم دور گذاشته می شوند. بدينسان می بينيم که صحنه گاهی به ميدان نبرد و گاهی به اتاق خواب و جای مغازله دو شخصيت تبديل می شود. پرچم عراق با شعار الله اکبر، دو پرچم آمريکا، قاب کوچکی که با خط عربی به ديوار آويخته شده، شمشير کج و تپانچه و غيره نشانه هايی از تمايز فرهنگی شخصيتهای نمايش اند. نمايش از ظرافتهای تصويری برخوردار است. گلدانی که جک به نشانه افغانستان با خود به اين سو و آن سو می برد. دستکشهای سبز و اسپری ـ ابزاری که شخصيت منزه طلب جک را تصويرمی کنند. "هارون و جک" نيز مثل برخی ديگر از نمايشهای پايار با رقص و کوريوگرافی توام است تسبيج عوام فريبی هارون را تداعی می کند. موش پلاستيکی نشانه ای از ترس و زبونی هارون است در حالی که جک به او لقب شير داده است. با اين حال به نظر می رسد که اينجا و آنجا سررشته کار گم می شود. در فاصله ها و ميان ـ فاصله ها پيوستگی لازم نيست. "هارون و جک" نيز مثل برخی ديگر از نمايشهای پايار با رقص و کوريوگرافی توام است. کوريوگرافی بيشتر در پس زمينه ذهنی شخصيتها شکل می گيرد. نوعی نمايش در نمايش و ساختار در ساختار که گاه وحدت زمان و مکان را به هم می ريزد و موجب سردرگمی می شود. رقص ـ و باله ـ در نمايش جايگاه ويژه ای دارد. شخصيتهای اصلی گاهی سنتی می رقصند. شخصيتهای نسل دوم فقط باله می رقصند ـ بی آن که سخنی بگويند. بدينسان بر خيالی بودن حضور آنها در متن واقعيت تاکيد می شود. رقص ها که گاهی تزيينی و زائد به نظر می رسند، خشونت حاکم بر صحنه را تعديل می کنند. پزشک و پرستار شخصيتهای عادی نمايش اند. شملتس يهودی اما شخصيتی دوگانه است. گاهی خيالی، هنگامی که بر پشت اسب چوبی اش ( جارويی که همراه دارد ) رقص کنان در اينجا و آنجای صحنه می چرخد و گاهی واقعی، هنگامی که با جک در مورد فروش تپانچه چک و چانه می زند. شملتس ( يا کره) بيشتر جنبه نمادين دارد و تماشاگر می تواند برداشتهای متفاوتی از او داشته باشد. دومينيک اشتاين در نقش هارون و ريچارد گنلاک هلندی در جايگاه جک سنگ تماممی گذارند. دومينيک اشتاين بيشتر در ميميک چهره مهارت دارد و ريچارد گنلاک در حرکتهای ظريف بدن. اين هر دو خيلی خوب در نقش خود جا افتاده, و بر کيفيت خوب نمايش افزوده اند. در کنار اين دو می توان از بازی درخشان جفری فون لاون (شملتس) ياد کرد. از سيلويا ونتورا (جينا) و جيری بارتوانک (سعد) بيشتر بايد به عنوان دو بالرين نام برد که توانايی های خود را خوب می شناسند. در نمايشی که اغلب شخصيتها غير عادی هستند، اجرای نقش آدمهای معمولی کاری است بسيار دشوار. به نظر می رسد که ماريا. م. پلا، در نقش پرستار و ماتياس شوت در نفش روانپزشکدچار چنين مشکلی هستند. صدای ماريا. م. پلا، ريچارد گنلاک و داريوش شکوف از بلند گو نيز نمايش را همراهی می کند. مهمترين مشکل فنی نمايش هم سطح بودن سالن و صحنه است. اين سبب می شود که جاها و لحظه ها و تصويرهايی از چشم تماشاگر پنهان بماند
. ** از متن نمايش |
0 Comments:
Kommentar veröffentlichen
<< Home